گرد مغان گرد و بادهای مغانه
|
|
تا به کجا میرسد حدیث زمانه؟
|
هر چه بجز می، بلاشناس و مصیبت
|
|
هر چه بجز عشق، باد دان و فسانه
|
باده ترا چیست؟ شربتیست موافق
|
|
جام ترا کیست؟ همدمیست یگانه
|
نو نشود حال عیش و روز نشاطت
|
|
جز به می سالخوردهی کهنانه
|
شانهی زلف طرب می است حقیقت
|
|
می چو نباشد ، نه زلف باش و نه شانه
|
چون به سر کوی میفروش برآیی
|
|
کیسه فرو ریز، کاسه خواه و چغانه
|
چشم بر وی لطیفتر کن و تازه
|
|
گوش بر آواز چنگ دار و چغانه
|
قوت روح از سماع جوی و ز مطرب
|
|
قوت روان از غزل پژوه و ترانه
|
روی به نقلی مکن، چو طفل به خرما
|
|
دست به نقلی مکش، چو مرغ به دانه
|
جام چو گردون به گردش آر، که از وی
|
|
باده چو خورشید بر کشید زبانه
|
گرد معربد مگرد و سفله و نادان
|
|
زین سه، که گفتم، کرانهگیر، کرانه
|
گر هوس همدمی کنی و حریفی
|
|
مرد بهایی طلب، نه مرد بهانه
|
بادهی ناسخته ده به سخت، که باده
|
|
سست کند سخت را کلید خزانه
|
جام چو گردان شود، به قاعده مطرب
|
|
جامه کند مرد را به نیم ترانه
|
گر چه ز خوبان جهان پرست، نخستین
|
|
یک رخ خوب اختیار کن ز میانه
|
روی دلی در دو قبله راست نیاید
|
|
مرد به یک تیر چون زند دو نشانه؟
|
میوهی شیرینت آرزوست که آری؟
|
|
پرورشت باید، ای درخت جوانه
|
سر جهان پیش من بسیست، ولیکن
|
|
با تو چه گویم؟ که خواجه نیست به خانه
|
کام دل اوحدی به باده روا کن
|
|
زود، که ناگه روانهایم، روانه
|
| |
|
|