بر گل از عنبر کمندی بستهای |
بر گل از عنبر کمندی بستهای
|
|
گرد ماه از مشک بندی بستهای
|
از لب لعل و دهان تنگ، خوش
|
|
شکرش بگشوده، قندی بستهای
|
از سر زلف پریشان هر نفس
|
|
دست و پای مستمندی بستهای
|
هر دم از بهر شکار خاطری
|
|
زین شوخی بر سمندی بستهای
|
بیدلانی کز تو میجستند کام
|
|
چند را کشتی و چندی بستهای
|
میوهی وصلت به ما مشکل رسد
|
|
زانکه بر شاخ بلندی بستهای
|
نیست عیبی گر بسوزانی مرا
|
|
که آتشی اندر سپندی بستهای
|
اوحدی را کی پسندی بعد ازین؟
|
|
چون دل اندر ناپسندی بستهای
|
تا تو بستی بار تبریز، ای پسر
|
|
بر دلم کوه سهندی بستهای
|
| |
|
| |