همچو گل صد گونه رنگ آوردهای |
همچو گل صد گونه رنگ آوردهای
|
|
غنچهوارم دل به تنگ آوردهای
|
سوی من هر دم ز زلف و خال و خط
|
|
لشکری دیگر به جنگ آوردهای
|
در مخالف میزنی چون دف مرا
|
|
راستی نیکم به چنگ آوردهای
|
چون تو آهو زادهای حیفست حیف!
|
|
کن چنان خوی پلنگ آوردهای
|
بیگناهم کشتهای صدبار و باز
|
|
رفتهای، صد عذر لنگ آوردهای
|
بس جهودی میکشم، گویی، مرا
|
|
با اسیران از فرنگ آوردهای
|
اوحدی را خاک پای خویش خوان
|
|
چونکه دستش زیرسنگ آوردهای
|
| |
|
| |