ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
|
|
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینهای
|
گر میزنی به تیغ، نداریم سر دریغ
|
|
سر چون توان کشید ز مهری به کینهای؟
|
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
|
|
گر باشدش ز دانهی خال تو چینهای
|
هر لحظه آن دو ساعد سیمین نهان کنند
|
|
در جان من به دست محبت دفینهای؟
|
دل در خمار هجر تو میمیرد، ای نگار
|
|
بفرست ازان شراب تعطف قنینهای
|
ساکن نمیشود غم عشقت ز جان ما
|
|
یارب، فرو فرست به دلها سکینهای
|
قاصد نبرد نامه، که از آب چشم خلق
|
|
پیش تو آمدن نتوان بیسفینهای
|
پیغام ما چگونه رسد نزد آن حرم؟
|
|
چندان رسولش آمده از هر مدینهای
|
چشمت ز فتنه بین که: به پیش من آورد
|
|
در معرضی که زلف تو باشد پسینهای
|
اشکم چو سیم دیدی و زر خواستی ز من
|
|
پنداشتی که باشد از آنم خزینهای؟
|
گر در بهای بوسه لبت زر طلب کند
|
|
مشکل کشد کمان تو چون من کمینهای
|
روزی نشد که غمزهی مست تو سنگدل
|
|
بر راه اوحدی نشکست آبگینهای
|
صافی کجا شود دل او زین عتابها؟
|
|
تا با تو سینهای نرساند به سینهای
|
| |
|
|