مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی |
مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
|
|
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
|
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
|
|
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
|
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
|
|
به جای رطل و پیمانه، سرش زیر قدم کردی
|
ز بهر فضل و پیشی من، چو کردم با تو خویشی من
|
|
دو ساغر بیشتر دادی، مرا از خویش کم کردی
|
مرا با طاق آن ابرو چو دیدی مهر پیوسته
|
|
تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردی
|
تو بودی مطرب و ساقی، تو بودی شاهد باقی
|
|
گهم درویش خود خواندی و گاهم محتشم کردی
|
به خیلی کردی از رخ چون سال بوسهای کردم
|
|
شکایت چون توان کرد از چنان رویی کرم کردی
|
به دستم جامجم دادی، پس از عمری که دم دادی
|
|
چه مستیها کنیم اکنون! که می در جام جم کردی
|
چو دیدی اوحدی را تو به علم عاشقی دانا
|
|
میان عالمی او را به عشق خود علم کردی
|
| |
|
| |