روی در پرده و از پرده برون مینگری |
روی در پرده و از پرده برون مینگری
|
|
پردهبردار، که داریم سر پردهدری
|
خلق بر ظاهر حسن تو سخنها گویند
|
|
خود ندانند که از کوی تصور بدری
|
هر کسی روی ترا بر حسب بینش خویش
|
|
نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری
|
لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی
|
|
سرو گویند ترا، وای! ز کوتهنظری
|
تو به نظاره و برجستن رویت جمعی
|
|
متفرق شده در هر طرف از بیبصری
|
عشق ارباب هوی وه! که چه ناخوش هوسست
|
|
گلهی دیو دوان در پی یک مشت پری
|
اوحدی را ز فراقت نفسی بیش نماند
|
|
آه! اگر چارهی بیچارگی او نبری
|
| |
|
| |