من به هر جوری نخواهم کرد زاری |
من به هر جوری نخواهم کرد زاری
|
|
زانکه دولت باشد از خوی تو خواری
|
گفتهای: خونت بریزم،سهل باشد
|
|
بعد ازین گر بر سرم شمشیر باری
|
گو: بیاموز، ابر نیسانی، ز چشمم
|
|
اشک باریدن در آن شبهای تاری
|
بر ندارم سر ز خاک آستانت
|
|
من خود این خیر از خدا خواهم به زاری
|
با تو خواهم گفت هر جوری که کردی
|
|
گر نخواهی عذرم، آخر شرم داری
|
اوحدی مقبل شود در هر دو عالم
|
|
ار قبولش میکنی روزی به یاری
|
| |
|
| |