ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی |
ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی
|
|
گرت سودای آن دارد که: عشق آن پسر بازی
|
جهان بر دشمنان بفروش و عشق دوستان بستان
|
|
که مقصود از جهان عشقست و باقی سر بسر بازی
|
حریف سیم کش باید، که در سیمین بران پیچد
|
|
که وصل یار سیمین بر نیابی جز به زر بازی
|
نخست آگاه کن خود را، چو بازی نرد درد او
|
|
که زودت مات گرداند غمش، گر بیخبر بازی
|
نمیباید که از ناوک نظر بر هم نهی هرگز
|
|
گرت با روی او باشد تمنای نظربازی
|
دلت خود برد و گر زین پس سرت سودای او دارد
|
|
چنان باید که گر جانت بخواهد، بیجگر بازی
|
اگر روزی سرش خواهی، بنه گردن به رنجوری
|
|
که گر رنجور او باشی کنی با گل شکربازی
|
چو داغ مهر او داری، منه بر دیگری خاطر
|
|
که با او زشت باشد، گر هوس جای دگر بازی
|
نخواهی مرد آن بودن که: گردی گرد عشق او
|
|
مگر چون اوحدی وقتی که هر چه هست در بازی
|
| |
|
| |