ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی |
ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
|
|
خون دل شکستهی ما را چه میمکی؟
|
بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر
|
|
از بند زلف دلشکن خویش درشکی
|
مانند گل ز جامه پدیدار میشود
|
|
اندام روشن تو ز خوبی و نازکی
|
هر کس که دید روی ترا نیک روز شد
|
|
روزت خجسته باد! که ماهی مبارکی
|
ترک تو چون کنم؟ که ز ترکی هزار بار
|
|
گر تیغ بر سرم شکنی، تاج تارکی
|
گویی حسود چاره سگالم چها کند؟
|
|
گر بشنود دگر که تو با اوحدی یکی
|
| |
|
| |