ای هر سر مویت را رویی به پریشانی |
ای هر سر مویت را رویی به پریشانی
|
|
صد روی خراشیده موی تو به پیشانی
|
در سینه نهان کردم سودای تو مه، لیکن
|
|
بس درد که برخیزد زین آتش پنهانی
|
آن دیگ نبایستی پختن به نیستانها
|
|
اکنون که برفت آتش، با دست پشیمانی
|
انکار مکن ما را گر بیسر و پا بینی
|
|
کین کار هم از اول سر داشت به ویرانی
|
ای یار پری پیکر، دیوانه شدیم از تو
|
|
باز آی، که صد نوبت کردیم پری خوانی
|
یک روز نمیآیی، تا در غم خود بینی
|
|
صد خانهی چون دوزخ، صد دیدهی چون خانی
|
جوری که تو، ای کافر، کردی و پسندیدی
|
|
گر بر تو کنم گویی: ای وای مسلمانی!
|
زینسان که سراسیمه گشت اوحدی از مهرت
|
|
او باز کجا دارد دست از تو به آسانی؟
|
در وصف تو دیوانی از شعر چو پر کرد او
|
|
پر بر تو کند دعوی از شرعی و دیوانی
|
| |
|
| |