از مردم این مرحله دلساز نبینی |
از مردم این مرحله دلساز نبینی
|
|
در طارم این قبه هم آواز نبینی
|
تا کی زن و فرزند و برادر؟ که ازین قوم
|
|
جز خانه برو خانه برانداز نبینی
|
زان عالم و از لذت آن چاشنیی جوی
|
|
سهلست گر آن نعمت و آن ناز نبینی
|
فردا اگر از کلی احوال بپرسند
|
|
آن روز کسی را تو سرافراز نبینی
|
رازیست درین جنبش و آرام،ولیکن
|
|
ترسم که تو خود نیک درین راز نبینی
|
کاری بکن، ای خواجه، که این صورت زیبا
|
|
پیوسته برین صورت و این ساز نبینی
|
ای اوحدی ، این عمر به افسوس مکن خرج
|
|
کین عمر چو بگذشت دگر باز نبینی
|
| |
|
| |