با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی |
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
|
|
چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی
|
چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟
|
|
روی زرین مرا بین وز زر هیچ مگوی
|
پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم
|
|
چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی
|
هر دمی قصهی ما را چه ز سر میگیری؟
|
|
جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی
|
از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم
|
|
زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی
|
من بیسود چه گرد تو توانم گشتن؟
|
|
گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی
|
سینهی اوحدی از عشق تو گر ناله کند
|
|
ناوکت را سپرست و بس پر هیچ مگوی
|
| |
|
| |