رخ باز نهادم به سماوات الهی |
رخ باز نهادم به سماوات الهی
|
|
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
|
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
|
|
چون یار مسیحم، بسم این چهرهی کاهی
|
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
|
|
بر مهر تو چون دل نهد این عاشق آهی؟
|
اینجا نتوان کرد مقام، ار چه دلم را
|
|
روزی دو سه مهمان تو کرد این تن ساهی
|
جز در رسن عشق مزن دست ارادت
|
|
تا یوسف مصری شوی، ای یوسف چاهی
|
اینجا منشین پر، که جزا مینتوان یافت
|
|
عمر ابد و مملکت نامتناهی
|
برخیز و بن باغ بهشتی نظری کن
|
|
تا پیش نهم هر چه دلت خواهد و خواهی
|
گه نعره بر آریم ز صحراش چو مرغان
|
|
گه غوطه بر آریم ز دریاش چو ماهی
|
در نامهی ترکیب که داری نظری کن
|
|
تا سر دو گیتی بشناسی بکماهی
|
نی نی، که ازین هر دو جهان جز به رخ او
|
|
گر باز شود چشم تو در عین گناهی
|
یکرنگ شو، ای اوحدی و یکدل و یکتا
|
|
در کش قلم و خط به سپیدی و سیاهی
|
| |
|
| |