مربع |
آن سرو سهی چه نام دارد؟
|
|
کان قامت خوش خرام دارد
|
خلقی متحیرند در وی
|
|
تا خود هوس کدام دارد؟
|
* * * |
ماهی که به حسن او صنم نیست
|
|
رخسارش از آفتاب کم نیست
|
گر دور شود ز دیده غم نیست
|
|
کندر دل و جان مقام دارد
|
* * * |
من کشتهی عشق آن جمالم
|
|
آشفتهی آن دو زلف و خالم
|
آنرا خبری بود ز حالم
|
|
کو نیز دلی به دام دارد
|
* * * |
آن کس که دلم همی رباید
|
|
گر نیز دلم بسوخت شاید
|
تا پخته شود چنانکه باید
|
|
دیگ هوسی، که خام دارد
|
* * * |
ای دل، چه کنی خیال خوبان؟
|
|
اندیشهی زلف و خال و خوبان؟
|
آن برخورد از جمال خوبان
|
|
کو نعمت و احتشام دارد
|
* * * |
معشوق چو آفتاب دارم
|
|
با او هوس شراب دارم
|
زیرا که دلی کباب دارم
|
|
و آن لب نمک تمام دارد
|
* * * |
قومی که مقربان دینند
|
|
با دردکشان نمینشینند
|
آواز دهید، تا ببینند
|
|
صوفی که به دست جام دارد
|
* * * |
من پند کسی نمینیوشم
|
|
چون بر لب مطربست گوشم
|
در کیسهی آن کسست هوشم
|
|
کو کاسهی می مدام دارد
|
* * * |
ای خواجه، حکایت مجازی
|
|
هرگز نبود بدین درازی
|
دریاب، که سرعشق بازی
|
|
داغیست که این غلام دارد
|
* * * |
پوشیده چو نیست حال برتو
|
|
امروز می زلال بر تو
|
بی مانبود حلال بر تو
|
|
آن باده که دین حرام دارد
|
* * * |
زان چهرهی همچو باغم، ای دوست
|
|
هرگز نبود فراغم، ای دوست
|
در خاک برد دماغم، ای دوست
|
|
بوی تو که در مشام دارد
|
* * * |
خون شد دلم از غم تو، جان نیز
|
|
بر چهره دوید و شد روان نیز
|
سرخی رخم ببین، که آن نیز
|
|
از دیده و دل به وام دارد
|
* * * |
شعر خوش اوحدی روانست
|
|
گر گوش کنی به جای آنست
|
کز بوسهی شکرین لبانست
|
|
این شهد که در کلام دارد
|
* * * |
از گفته او ترا گذر نیست
|
|
وز شیوه عشق خوبتر نیست
|
آنرا غم جان ز بیم سر نیست
|
|
کو مذهب این امام دارد
|
| |
![Print](https://aaahoo.com/images/Act/print.gif) |
![aaahoo](http://aaahoo.com/images/logo/aaahooweb2F.gif) | |