ساقیا برخیز و درده جام را |
ساقیا برخیز و درده جام را
|
|
خاک بر سر کن غم ایام را
|
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
|
|
برکشم این دلق ازرق فام را
|
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
|
|
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
|
باده درده چند از این باد غرور
|
|
خاک بر سر نفس نافرجام را
|
دود آه سینه نالان من
|
|
سوخت این افسردگان خام را
|
محرم راز دل شیدای خود
|
|
کس نمیبینم ز خاص و عام را
|
با دلارامی مرا خاطر خوش است
|
|
کز دلم یک باره برد آرام را
|
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
|
|
هر که دید آن سرو سیم اندام را
|
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
|
|
عاقبت روزی بیابی کام را
|
| | |
| |