در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
|
|
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
|
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
|
|
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
|
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
|
|
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
|
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
|
|
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
|
گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
|
|
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست
|
بازآی که بازآید عمر شده حافظ
|
|
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
|
| | |
| |