ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست |
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
|
|
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
|
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
|
|
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
|
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
|
|
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
|
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
|
|
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
|
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
|
|
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
|
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
|
|
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
|
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
|
|
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
|
| | |
| |