مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست |
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
|
|
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
|
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
|
|
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
|
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
|
|
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
|
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
|
|
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
|
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
|
|
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
|
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
|
|
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
|
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
|
|
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
|
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
|
|
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
|
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
|
|
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
|
| | |
| |