حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست |
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
|
|
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست
|
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
|
|
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
|
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
|
|
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
|
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
|
|
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
|
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
|
|
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
|
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
|
|
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
|
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
|
|
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
|
دردمندی من سوخته زار و نزار
|
|
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست
|
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
|
|
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
|
| | |
| |