خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست |
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
|
|
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
|
از لبت شیر روان بود که من میگفتم
|
|
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
|
جان درازی تو بادا که یقین میدانم
|
|
در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست
|
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
|
|
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست
|
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
|
|
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
|
درد عشق ار چه دل از خلق نهان میدارد
|
|
حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست
|
| | |
| |