گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت |
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
|
|
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
|
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
|
|
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
|
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
|
|
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
|
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
|
|
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
|
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
|
|
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
|
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
|
|
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
|
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
|
|
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
|
| | |
| |