ساقی بیار باده که ماه صیام رفت |
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
|
|
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
|
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
|
|
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
|
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
|
|
در عرصه خیال که آمد کدام رفت
|
بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
|
|
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت
|
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
|
|
تا بویی از نسیم میاش در مشام رفت
|
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
|
|
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
|
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
|
|
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت
|
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
|
|
می ده که عمر در سر سودای خام رفت
|
دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
|
|
گمگشتهای که باده نابش به کام رفت
|
| | |
| |