همای اوج سعادت به دام ما افتد |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
|
|
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
|
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
|
|
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
|
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
|
|
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
|
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
|
|
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
|
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
|
|
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
|
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
|
|
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
|
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
|
|
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
|
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
|
|
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
|
| | |
| |