جان بی جمال جانان میل جهان ندارد |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
|
|
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
|
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
|
|
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
|
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
|
|
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
|
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
|
|
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
|
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
|
|
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
|
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
|
|
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
|
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
|
|
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
|
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
|
|
کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
|
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
|
|
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
|
| | |
| |