بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد |
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
|
|
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
|
طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود
|
|
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
|
قره العین من آن میوه دل یادش باد
|
|
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
|
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
|
|
که امید کرمم همره این محمل کرد
|
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
|
|
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
|
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
|
|
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
|
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
|
|
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
|
| | |
| |