دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد |
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
|
|
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
|
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
|
|
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
|
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
|
|
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
|
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
|
|
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
|
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
|
|
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
|
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
|
|
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
|
| | |
| |