طایر دولت اگر باز گذاری بکند |
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
|
|
یار بازآید و با وصل قراری بکند
|
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
|
|
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
|
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
|
|
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
|
کس نیارد بر او دم زند از قصه ما
|
|
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
|
دادهام باز نظر را به تذروی پرواز
|
|
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
|
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
|
|
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
|
کو کریمی که ز بزم طربش غمزدهای
|
|
جرعهای درکشد و دفع خماری بکند
|
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
|
|
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
|
حافظا گر نروی از در او هم روزی
|
|
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
|
| | |
| |