هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز |
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
|
|
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
|
روندگان طریقت ره بلا سپرند
|
|
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
|
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
|
|
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
|
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
|
|
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز
|
چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم
|
|
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز
|
چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
|
|
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
|
بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
|
|
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
|
غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
|
|
جمال دولت محمود را به زلف ایاز
|
غزل سرایی ناهید صرفهای نبرد
|
|
در آن مقام که حافظ برآورد آواز
|
| | |
| |