در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش |
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
|
|
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
|
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
|
|
تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
|
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
|
|
کردم سال صبحدم از پیر می فروش
|
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
|
|
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
|
ساقی بهار میرسد و وجه مینماند
|
|
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
|
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
|
|
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
|
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
|
|
پروانه مراد رسید ای محب خموش
|
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
|
|
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
|
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
|
|
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
|
| | |
| |