گر دست دهد خاک کف پای نگارم |
گر دست دهد خاک کف پای نگارم
|
|
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
|
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
|
|
از موج سرشکم که رساند به کنارم
|
پروانه او گر رسدم در طلب جان
|
|
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
|
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
|
|
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
|
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
|
|
دادند قراری و ببردند قرارم
|
ای باد از آن باده نسیمی به من آور
|
|
کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
|
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
|
|
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
|
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
|
|
زین در نتواند که برد باد غبارم
|
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
|
|
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
|
| | |
| |