در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم |
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
|
|
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
|
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
|
|
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم
|
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
|
|
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
|
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
|
|
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
|
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
|
|
نقل شعر شکرین و می بیغش دارم
|
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
|
|
جنگها با دل مجروح بلاکش دارم
|
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
|
|
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
|
| | |
| |