خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم |
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
|
|
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
|
سزای تکیه گهت منظری نمیبینم
|
|
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
|
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
|
|
ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشم
|
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
|
|
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم
|
نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت
|
|
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم
|
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
|
|
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
|
به مردمی که دل دردمند حافظ را
|
|
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
|
| | |
| |