ما بی غمان مست دل از دست دادهایم |
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
|
|
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
|
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
|
|
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
|
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
|
|
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
|
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
|
|
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم
|
کار از تو میرود مددی ای دلیل راه
|
|
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
|
چون لاله می مبین و قدح در میان کار
|
|
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
|
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست
|
|
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم
|
| | |
| |