عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم |
عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
|
|
روی و ریای خلق به یک سو نهادهایم
|
طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم
|
|
در راه جام و ساقی مه رو نهادهایم
|
هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهایم
|
|
هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهایم
|
عمری گذشت تا به امید اشارتی
|
|
چشمی بدان دو گوشه ابرو نهادهایم
|
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفتهایم
|
|
ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهایم
|
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
|
|
بنیاد بر کرشمه جادو نهادهایم
|
بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال
|
|
همچون بنفشه بر سر زانو نهادهایم
|
در گوشه امید چو نظارگان ماه
|
|
چشم طلب بر آن خم ابرو نهادهایم
|
گفتی که حافظا دل سرگشتهات کجاست
|
|
در حلقههای آن خم گیسو نهادهایم
|
| | |
| |