شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان |
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
|
|
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
|
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
|
|
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
|
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
|
|
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
|
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
|
|
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
|
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
|
|
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
|
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
|
|
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
|
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
|
|
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
|
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
|
|
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
|
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
|
|
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
|
| | |
| |