بالابلند عشوه گر نقش باز من |
بالابلند عشوه گر نقش باز من
|
|
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
|
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
|
|
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
|
میترسم از خرابی ایمان که میبرد
|
|
محراب ابروی تو حضور نماز من
|
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
|
|
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
|
مست است یار و یاد حریفان نمیکند
|
|
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
|
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
|
|
گردد شمامه کرمش کارساز من
|
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
|
|
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
|
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم
|
|
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
|
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
|
|
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
|
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
|
|
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
|
| | |
| |