ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی |
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
|
|
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
|
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
|
|
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
|
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
|
|
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
|
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
|
|
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
|
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
|
|
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
|
در آستان جانان از آسمان میندیش
|
|
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
|
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
|
|
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
|
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
|
|
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
|
| | |
| |