با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی |
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
|
|
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
|
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
|
|
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
|
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
|
|
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
|
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
|
|
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
|
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
|
|
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
|
آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست
|
|
کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
|
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
|
|
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
|
| | |
| |