به جان او که گرم دسترس به جان بودی |
به جان او که گرم دسترس به جان بودی
|
|
کمینه پیشکش بندگانش آن بودی
|
بگفتمی که بها چیست خاک پایش را
|
|
اگر حیات گران مایه جاودان بودی
|
به بندگی قدش سرو معترف گشتی
|
|
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
|
به خواب نیز نمیبینمش چه جای وصال
|
|
چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی
|
اگر دلم نشدی پایبند طره او
|
|
کی اش قرار در این تیره خاکدان بودی
|
به رخ چو مهر فلک بینظیر آفاق است
|
|
به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی
|
درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه نور
|
|
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی
|
ز پرده ناله حافظ برون کی افتادی
|
|
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی
|
| | |
| |