به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی |
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
|
|
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
|
امید هست که منشور عشقبازی من
|
|
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
|
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
|
|
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
|
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
|
|
بیا ببین که که را میکند تماشایی
|
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
|
|
که میرویم به داغ بلندبالایی
|
زمام دل به کسی دادهام من درویش
|
|
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
|
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
|
|
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
|
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
|
|
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
|
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
|
|
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
|
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
|
|
اگر سفینه حافظ رسد به دریایی
|
| | |
| |