دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست
|
|
به جست و جوی نگاری، که نور دیدهی ماست
|
مرا، که جز رخ او در نظر نمیآید
|
|
دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟
|
چو غرق آب حیاتم چه آب میجویم؟
|
|
چو با من است نگارم چه میدوم چپ و راست؟
|
نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم
|
|
نظر چنین نکند آن که او به خود بیناست
|
به نور طلعت تو یافتم وجود تو را
|
|
به آفتاب توان دید کفتاب کجاست؟
|
ز روی روشن هر ذره شد مرا روشن
|
|
که آفتاب رخت در همه جهان پیداست
|
به قامت خوش خوبان نگاه میکردم
|
|
لباس حسن تو دیدم به قد هریک راست
|
شمایل تو بدیدم ز قامت شمشاد
|
|
ازین سپس کشش من همه سوی بالاست
|
شگفت نیست که در بند زلف توست دلم
|
|
که هرکجا که دلی هست اندر آن سوداست
|
به غمزه گر نربودی دل همه عالم
|
|
ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟
|
وگر جمال تو با عاشقان کرشمه نکرد
|
|
ز بهر چه شر و آشوب از جهان برخاست؟
|
ور از جهان سخن سر تو برون افتاد
|
|
سزد، که راز نگه داشتن نه کار صداست
|
ندید چشم عراقی تو را، چنان که تویی
|
|
از آن که در نظرش جمله کاینات هباست
|
| |
|
|