ناگه از میکده فغان برخاست |
ناگه از میکده فغان برخاست
|
|
ناله از جان عاشقان برخاست
|
شر و شوری فتاد در عالم
|
|
های و هویی ازین و آن برخاست
|
جامی از میکده روان کردند
|
|
در پیش صد روان، روان برخاست
|
جرعهای ریختند بر سر خاک
|
|
شور و غوغا ز جرعهدان برخاست
|
جرعه با خاک در حدیث آمد
|
|
گفت و گویی از میان برخاست
|
سخن جرعه عاشقی بشنید
|
|
نعره زد و ز سر جهان برخاست
|
بخت من، چون شنید آن نعره
|
|
سبک از خواب، سر گران برخاست
|
گشت بیدار چشم دل، چو مرا
|
|
عالم از پیش جسم و جان برخاست
|
خواستم تا ز خواب برخیزم
|
|
بنگرم کز چه این فغان برخاست؟
|
بود بر پای من، عراقی، بند
|
|
بند بر پای چون توان برخاست؟
|
| |
|
| |