رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است |
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
|
|
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
|
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
|
|
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
|
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
|
|
بجای دل سر زلف نگار در چنگ است
|
از آن گهی که خراباتیی دلم بربود
|
|
مرا هوای خرابات و باده و چنگ است
|
بدین صفت که منم، از شراب عشق خراب
|
|
مرا چه جای کرامات و نام یا ننگ است؟
|
بیار ساقی، از آن می، که ساغر او را
|
|
ز عکس چهرهی تو هر زمان دگر رنگ است
|
بریز خون عراقی و آشتی وا کن
|
|
که آشتی بهمه حال بهتر از جنگ است
|
| |
|
| |