شاد کن جان من، که غمگین است |
شاد کن جان من، که غمگین است
|
|
رحم کن بر دلم، که مسکین است
|
روز اول که دیدمش گفتم:
|
|
آنکه روزم سیه کند این است
|
روی بنمای، تا نظاره کنم
|
|
کارزوی من از جهان این است
|
دل بیچاره را به وصل دمی
|
|
شادمان کن، که بیتو غمگین است
|
بیرخت دین من همه کفر است
|
|
با رخت کفر من همه دین است
|
گه گهی یاد کن به دشنامم
|
|
سخن تلخ از تو شیرین است
|
دل به تو دادم و ندانستم
|
|
که تو را کبر و ناز چندین است
|
بنوازی و پس بیزاری
|
|
آخر، ای دوست این چه آیین است؟
|
کینه بگذار و دلنوازی کن
|
|
که عراقی نه در خور کین است
|
| |
|
| |