عشق سیمرغ است، کورا دام نیست |
عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
|
|
در دو عالم زو نشان و نام نیست
|
پی به کوی او همانا کس نبرد
|
|
کاندر آن صحرا نشان گام نیست
|
در بهشت وصل جانافزای او
|
|
جز لب او کس رحیق آشام نیست
|
جمله عالم جرعه چین جام اوست
|
|
گرچه عالم خود برون از جام نیست
|
ناگه ار رخ گر براندازد نقاب
|
|
سر به سر عالم شود ناکام، نیست
|
صبح و شامم طره و رخسار اوست
|
|
گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست
|
ای صبا، گر بگذری در کوی او
|
|
نزد او ما را جزین پیغام نیست:
|
کای دلارامی که جان ما تویی
|
|
بی تو ما را یک نفس آرام نیست
|
هرکسی را هست کامی در جهان
|
|
جز لبت ما را مراد و کام نیست
|
هر کسی را نام معشوقی که هست
|
|
میبرد، معشوق ما را نام نیست
|
تا لب و چشم تو ما را مست کرد
|
|
نقل ما جز شکر و بادام نیست
|
تا دل ما در سر زلف تو شد
|
|
کار ما جز با کمند و دام نیست
|
نیک بختی را که در هر دو جهان
|
|
دوستی چون توست دشمن کام نیست
|
با عراقی دوستی آغاز کن
|
|
گر چه او در خورد این انعام نیست
|
| |
|
| |