دل، که دایم عشق میورزید رفت |
دل، که دایم عشق میورزید رفت
|
|
گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت
|
هر کجا بوی دلارامی شنید
|
|
یا رخ خوب نگاری دید رفت
|
هرکجا شکرلبی دشنام داد
|
|
یا نگاری زیر لب خندید رفت
|
در سر زلف بتان شد عاقبت
|
|
در کنار مهوشی غلتید رفت
|
دل چو آرام دل خود بازیافت
|
|
یک نفس با من نیارامید رفت
|
چون لب و دندان دلدارم بدید
|
|
در سر آن لعل و مروارید رفت
|
دل ز جان و تن کنون دل برگرفت
|
|
از بد و نیک جهان ببرید رفت
|
عشق میورزید دایم، لاجرم
|
|
در سر چیزی که میورزید رفت
|
باز کی یابم دل گم گشته را؟
|
|
دل که در زلف بتان پیچید رفت
|
بر سر جان و جهان چندین ملرز
|
|
آنکه شایستی بدو لرزید رفت
|
ای عراقی، چند زین فریاد و سوز؟
|
|
دلبرت یاری دگر بگزید رفت
|
| |
|
| |