مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت |
مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت
|
|
وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت
|
ور از لطف و کرم یک ره درآید از درم ناگه
|
|
ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت
|
دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم
|
|
گر از محنت بپردازد، زهی دولت زهی دولت
|
فراق یار بیرحمت مرا در بوتهی زحمت
|
|
گر از این بیش نگدازد، زهی دولت زهی دولت
|
چنینم زار نگذارد ، به تیماریم یاد آرد
|
|
ورم از لطف بنوازد، زهی دولت زهی دولت
|
ور از کوی فراموشان فراقش رخت بربندد
|
|
وصالش رخت در بازد، زهی دولت زهی دولت
|
و گر با لطف خود گوید: عراقی را بده کامی
|
|
که جان خسته دربازد، زهی دولت زهی دولت
|
| |
|
| |