باز دل از در تو دور افتاد |
باز دل از در تو دور افتاد
|
|
در کف صد بلا صبور افتاد
|
نیک نزدیک بود بر در تو
|
|
تا چه بد کرد کز تو دور افتاد
|
یا حسد برد دشمن بد دل
|
|
یا مرا دوستی غیور افتاد
|
ماتم خویشتن همی دارد
|
|
چون مصیبت زده، ز سور افتاد
|
چون ز خاک در تو سرمه نیافت
|
|
دیدهام بیضیا و نور افتاد
|
جان که یک ذره انده تو بیافت
|
|
در طربخانهی سرور افتاد
|
از بهشت رخ تو بیخبر است
|
|
تن که در آرزوی حور افتاد
|
چون عراقی نیافت راه به تو
|
|
گمرهی گشت و در غرور افتاد
|
| |
|
| |