بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد |
بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد
|
|
بیا، که بیتو همه سود من زیان آمد
|
بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
|
|
بیا، که بیتو دلم جمله در میان آمد
|
بیا، که خانهی دل گرچه تنگ و تاریک است
|
|
دمی برای دل ما درون توان آمد
|
بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ
|
|
جز آب دیده که بر چشم من روان آمد
|
نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود
|
|
برین شکسته دلم از غم تو آن آمد
|
دل شکستهام آن لحظه دل ز جان برداشت
|
|
که رسم جور و جفای تو در جهان آمد
|
ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من
|
|
چنان که بخت عراقی است همچنان آمد
|
| |
|
| |