آن را که غمت ز در براند |
آن را که غمت ز در براند
|
|
بختش همه دربدر دواند
|
وآن را که عنایت تو ره داد
|
|
جز بر در تو رهی نداند
|
وآن را که قبول عشقت افتاد
|
|
جان را بدهد، غمت ستاند
|
عاشق که گذر کند به کویت
|
|
جان پیش سگ درت فشاند
|
با وصل بگو که: عاشقان را
|
|
از دست فراق وارهاند
|
بیچاره دلم که کشتهی توست
|
|
دور از رخ تو نمیتواند
|
بویی به نسیم کوی خود ده
|
|
تا صبحدمی به دل رساند
|
کین مرده به بوت زنده گردد
|
|
وز عشق رخت کفن دراند
|
مگذار که خسته دل عراقی
|
|
بیعشق تو عمر بگذراند
|
| |
|
| |